و دیگران...

شنبه 28 دی ماه سال 1387


   رمان « و دیگران» نوشته محبوبه میر قدیری است که اولین بار در اردیبهشت سال 85 ، توسط انتشارات روشنگران و مطالعات زنان به چاپ رسید. این کتاب در مورد زنی است  که سال ها دل در گرو عشق مردی دارد که دارای همسر و دو فرزند است. خواننده رمان از طریق راوی ،زن داستان، با دغدغه های این زن آشنا می شود . ما هیچ گاه در طول داستان با اسم واقعی راوی برخورد نمی کنیم. رمان ، به سبک جریان سیال ذهن ( جریان تداعی) نوشته شده است.  به عبارتی تمام داستان در ذهن راوی در حال جریان است. داستان از لحظه ای شروع می شود  که راوی، زینت، همسر مرد مورد علاقه خود را پس از سال ها، به طور تصادفی، در بیمارستان ملاقات می کند: « زینت من که می گویم کار خدا بود. و گرنه بعد این همه سال او...ه! من کجا و تو کجا؟» (ص1) راوی برای خارج کردن رحم خود در بیمارستان بستری است و زینت نیز برای زایمان دخترش بهار در بیمارستان حضور دارد.

    رمان « و دیگران » را می توان از منظرهای مختلف واکاوی نمود. درونمایه اصلی رمان در مورد یک زن است. نویسنده در این رمان کوشیده دغدغه ها و ترس های یک زن را هنگامی که نقش معشوق را در زندگی یک مرد ایفا می کند، از زبان خود زن روایت کند. با توجه این که مضمون رمان  زندگی یک زن است، یکی از مسائلی که در نقد رمان  « و دیگران» می توان به آن پرداخت بررسی ویژگی های این  زن و شرایط اجتماعی است که در رمان به تصویر کشیده شده است  و از طرف دیگر  بررسی جایگاه زن در مکان، زمان و شرایط اجتماعی حاکم بر کتاب است.

          

با توجه به درونمایه داستان، می توان گفت زاویه دید رمان « و دیگران» ، زنانه است . خود زن برای ما از دغدغه ها و جهان ذهنی اش می گوید.  در طول داستان، بارها بدن زن و تجارب بیولوژیک او به تصویر کشیده است. راوی داستان برای خارج کردن رحم خود در بیمارستان بستری است و بابت این جراحی بسیار آشفته است. نگرانی اش این است که پس از خارج کردن رحم زنانگی خود را از دست بدهد! سال های پیش مجبور به سقط جنین شده است زیرا جنین او حاصل یک رابطه نامشروع است. مدتی که راوی در بیمارستان بستری است، با زنانی برخورد می کند که برای زایمان به بیمارستان آمده اند. او به وضعیت این زنان غبطه می خورد  زیرا قرار است صاحب فرزند شوند. در حالی که او قرار است رحم خود را خارج کند. می توان این تقابل را در داستان   نماد و به نوعی نشان سرخوردگی این زن دانست.  « این زندگیم بود ؟ من قصد دادخواهی داشتم ؟ به کدام دادگاه زینت؟ من هیچ نگفته مجرمم. زنی با گذشته نامعلوم. زنی که نه سایه ای بالای سر دارد و نه کودکانی، کودکی حتی! من یک زن تنهایم زینت و تو ، همسر، مادر، حالا هم که داری مادربزرگ می شوی!»(ص27)در جریان تداعی ذهن، راوی به یادآوری خاطرات  دوران بلوغ و تجربیات اولین ماه های قاعدگی اش می پردازد ولی راوی خاطره خوشایندی از این خاطرات نیز  ندارد. کتاب بارها ما را به دنیای تجارب بیولوژیک زنانه می برد. در جای جای کتاب ، ترس زن از تنهایی، بی فرزندی، حس سرخوردگی و بی پناهی  او به تصویر کشیده شده است.

   در طول رمان با دیگر شخصیت های رمان ،از طریق راوی، آشنا می شویم: مرد راوی، زینت، همسر مرد راوی، بهار دختر مرد، راضیه دوست راوی، ریحانه و مادرش، که دوست بچگی های راوی بود و خانواده راوی و افراد در بیمارستان که در بخش های مختلف رمان، زن در مورد آن ها صحبت می کند.  با خواندن رمان از مرد راوی مسئله خاصی دستگیرمان نمی شود. او هم نام ندارد. او مردی است که زن داستان را  همیشه در پشت صحنه جریان  اصلی زندگی خود نگه داشته است . حتی اسم زن را به زبان نمی آورد تا به آن عادت نکند! او با زن  رابطه مخفی دارد . در قسمتی از رمان زن به نوعی دلیل بی هویتی  و دوگانگی خویش  را عادت به داشتن زندگی مخفی و چندپاره می داند . حتی شاید نداشتن نام هم به همین دلیل باشد: « راضیه می آمد کنارم. صندلی پیش می کشید و می نشست. نزدیک من. کسی جز ما در اتاق نبود، در اتاق بسته بود و ما، من و راضیه به نجوا حرف می زدیم. عادت کرده بودیم؟  عادت یا بیم؟ یا عادت به بیم؟ هر چه بود، بود دیگر، حضور داشت. آی خدا که چقدر دلم می خواهد داد بزنم ، بگویم نمی توانم، نمی توانم داد بزنم. مثل یک چریک بیشتر عمرم را مخفی زندگی کرده ام، اصلا دو تا رندگی داشته ام، زنی که اکنون این جا نیست، رفته است سفر و این، این زنی که منم. در این اتاق خاکستری. زنی که یاد گرفته مخفی باشد، به نجوا سخن بگوید و آرام آهسته در تاریکی بزید.»(ص 75)

    زینت همسر مرد راوی،  با توجه به توصیفات راوی زنی است آرام ،مذهبی، جا افتاده وده سال از مرد بزرگتر : « روسری را سفت و  قرص آورده بودی جلو، تا میان پیشانی و زیر گلو، با گیره ای سفید جمع کرده بودی و دسته های روسری سینه و شانه ها را پوشانده بود.»(ص 4)  با توجه به توصیفات راوی احساس می کنیم  که این زن، زنی خوشبخت است، سال ها در زیر سایه مرد با فرزندان خود زندگی آرامی داشته است. راوی نسبت به زینت احساس دوگانه ای دارد، گاهی از او متنفر است و گاهی نیز با او احساس همدردی می کند. ولی در کل زن ، زینت را خوشبخت می داند.  « حاجیه زینت خانم فقط چند دقیقه، چند دقیقه بنشین و به حرف های من گوش کن. گبر و لا مذهب نیستم. تازه گیرم که باشم، نگاه کن، آدمم. یک آدمی مثل تو، زنی مثل تو، ببین.  چه تفاوتی دارم با تو؟! بیست سال جوان ترم و این ، این بیست سال امروز که دیدمت دانستم بر من چه سخت گذشته و بر تو؟ نه حالا دیگر چهره ی تو نشان نمی دهد بیست سال از من بزرگتر باشی! هیچ به تو نمی آید جای مادر من باشی».(ص 1)  ولی در انتهای کتاب احساس نزدیکی عجیبی با زینت می کند :« نمی توانم. لب از لب نمی توانم باز کنم. بگویم چی؟ سال ها پیش یکی، یک نفر ...، تمام شده است زینت. تمام تمام. صدای گریه مرا می شنوی؟ بلند شده ای به من برسی؟ بغلم کن. تنت چه بوی خوبی می دهد! نوازشم کن. مشت های کوچک بسته ام را ببوس. امشب هم برای خودش شبی است!...»( ص 213)

     راضیه دوست بسیار نزدیک راوی است که در زمان بستری بودن زن در بیمارستان به عنوان همراه در کنار او می ماند. بین او و راضیه رابطه خواهری( sisterhood )عجیبی وجود دارد. آن ها در بسیاری از جهات شبیه هم هستند. در زندگی راضیه نیز اویی وجود داشته، ولی ما با اوی راضیه هم آشنایی خاصی پیدا نمی کنیم. راضیه نیز تجربه خارج کردن رحم را داشته است.  ازدواج نکرده و همانند راوی با خانواده اش زندگی می کند.  وضعیت آن دو بسیار مشابه یکدیگر است . ولی بیشتر شباهت های بین راوی و راضیه در سطح فردی و شخصیتی است . ریشه دغدغه های آن در ساختارهای اجتماعی نیست ، گویی مشکلات آن ها، مشکلات شخصی است و از اشتباهات و یا شاید بداقبالی های آن ها ناشی می شود. ما متوجه نمی شویم که چه شرایط زمانی ، مکانی و اجتماعی ، باعث به وجود آمدن این گونه مشکلات و دغدغه ها شده است. و این حجم عظیم شباهت در جای جای سنگینی می کند! یعنی همین که ما بپذیریم این دو دوستان بسیار صمیمی هستند کافی برای پذیرش تمام شباهت های آن ها؟!

     در بخش های مختلف رمان ارجاعاتی به خانواده راوی وجود دارد. خانواده ای که دارای مشکلات بسیاری است. پدری که به مادر ریحانه، دوست بچگی های راوی، دل بسته است. مادری که در مقابل خیلی از مسائل سکوت اختیار می کند. برادری که معتاد است و خواهری که موفق نشده ازدواج کند! در آخرین صفحات کتاب، بیشتر از قسمت های دیگر ، راوی به خانواده اش می پردازد. به نظر می رسد این تاکید در صفحات پایانی ، به نوعی علت یابی همه سرخوردگی های راوی در زندگی است. ولی ما متوجه نمی شویم دقیقا این مسائل خانوادگی چه تاثیری بر روی زندگی راوی گذاشته است.   علاقه پدر راوی به مادر دوستش  در کودکی بر تصمیم در مورد داشتن رابطه با مردی دارای همسر تاثیر گذار بوده؟مادر راوی چه تاثیری بر زندگی عاطفی دخترش داشته است؟ کتاب به این گونه  سوالات پاسخی نمی دهد.

      با توجه به مطالب گفته شده ، می توان نتیجه گرفت که رمان « و دیگران» نقد جدی به مسائلی که ریشه سرخوردگی های زن است ندارد.  در هیچ کدام از صفحات کتاب مرد به دلیل رفتارهایش با راوی مورد نقد  قرار نگرفته ، گویی رفتارش عادی ترین رفتاری است که یک مرد در این شرایط می تواند داشته باشد. زن بیشتر از این که مرد را مقابل خود ببیند همسر اورا در تقابل و سدی برای خواسته های خود می داند. البته گاهی نیز با او احساس همدردی می کند ولی باز، در آن لحظات مرد نیست که مورد سوال و واکاوی قرار می گیرد. در انتها علت مشکلات زن، مسائل خانوادگی، احساسی که زن نسبت به مرد داشته، و به عبارتی یک مسئله فردی انگاشته شده است.

 

پریسا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد