ایستگاهها

چهارشنبه 19 فروردین ماه سال 1388


برخی زنان عاشق انتظارند

در انتظار زندگی، در انتظار تلفنی

در انتظار لمس کردن زیر نور تابستانی

در انتظار خورشید

در انتظار درمان

در انتظار صدای زنی دیگری گه

بر آنها زندگی را ممکن کند.

زنجیرهایشان را پاره کند

و واژه ها بر زبانشان بنشاند

فرم ببخشد آهنگ نوشتارشان را

فریادشان را

تا دیگر به خواب رفتگان را

یادآور باشند از گذشته شان، آینده شان.

برخی زنان در ایستگاههای اشتباهی

در انتظار قطارشان هستند.

در کوچه های فردا

در انتظار ندای نیمروزند

در انتظار رسیدن شب اند.

برخی زنان در انتظار عشقی هستند

که از خواب بیدار کند.

کودک عهدهایشان را

برای برداشت محصولی که خود نکاشته اند.

در انتظار ضرب آهنگ درد زایمان

برای نوک خدنگ شدن، برای نشانه رفتن

در انتظار قلب تپنده در همین امروز

که هرگز اما نخواهد باقی بود.

برخی زنان در انتظار رویایی هستند  بی برگشت

برخی زنان در انتظار دعوتی هستند

لخت،  

ناخوانده،

در انتظار رفتن به مهمانی همیشه مطلوبشان

برای خود را تکرار کردن

برخی زنان در انتظار خویشند

در کنج خالی خلوتی که

صلحش می نامند

لیک ضد زندگی تنها مردن است

و ستاره ها هیچ ککشان نخواهد گزید.

برخی زنان در انتظار چیزی هستند

دگرگونی

و هیچ چیز دگرگون نمی شود

اینگونه، پس، خودشان،

دگرگون می شوند .

اودری لرد  

   

ترجمه هایده ترابی

 

 

فروغ

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد