خواب

1.

مادرم مدام خواب می بیند نوزادی به دنیا آورده. بارها این خواب را برایم تعریف کرده گاهی نوزادش پسر است و گاهی دختر. گاهی دارد درد می کشد، گاهی از درد فارغ شده. گاهی نوزادش قشنگ است و سالم، گاهی نوزادش نقصی دارد و قیافه اش به دل نمی نشیند . گاهی با صدای لالایی خواندن خودش بیدار می شود لالایی هایی که ما دخترانش از بریم!

دیروز کسی خوابش را تعبیر کرده بود. به او گفت این خواب نشان بخشش گناهانش است !!

2.

خواهرم هم گاهی خواب نوزاد می بیند. خواب نوزادی که به سختی به دنیا آورده اش. همیشه نوزادش سفید و زیباست و مدام می ترسد که چشمش کنند! او دو دختر دارد در دنیای واقع و همه نوزادان خوابهایش پسرند!

3.

نوزاد خواهرم را در آغوش می گیرم و نگاهم به چشمان نگران  زهرا می افتد که به دستهای بی احتیاط من خیره شده. اطمینان من کارساز نیست برای کاهش نگرانی اش . با خنده می گوید که دیشب در اندک وقتی که برای خواب یافته بود، خواب پسرش را دیده که دارد از دستان کسی می افتد و دستان مادر دیر می رسد!

4.

با خنده خواب دیشبم را تعریف می کنم برای دوستانم. خوابی که گاهی می بینم! خواب بارداری ! خواب نوزادی از آن من! نوزادی که نمی دانم پدرش کیست و ترس و وحشتی که از این ندانستن همه وجودم را پر می کند ! خوابی است که همه مان بی آنکه شرایط امکانی در جهان خارج داشته باشیم تجربه اش کرده ایم البته با اندکی تفاوت!

5.

گفتم که نگران سلامتش باشد ! خندید و گفت که بیش از همه نگران یک چیز است ! چیزی که کابوس هر شب دراز اوست! بارداری از یکی از مردانی که هر شب تجربه شان می کند به دنیا اوردن نوزادی که غربتی است!

خواب ما کابوس او بود!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد