مویه از من نیست! از روزگاریست که...

در کتابخانه کوچک دانشکده نشسته ام. کتابخانه ای که طبقه بندی شده است. خواهران/ برادران، کارشناسی/ کارشناسی ارشد. به گمانم سر جای خودم نشسته بودم که دختری پرسشنامه ای برایم آورد.

-وقت دارید پر کنید؟

سئوالاتش درباره نوع و تقسیم کار در منزل بود. با این گویه ها بیشتر مرد، بیشتر زن، به طور مشترک و آیتم های مورد بررسی در مورد کار خانگی شاما اموری چون : نظافت، شستن لباس، اتوکردن لباس، خرید مایحتاج روزانه، اماده کردن سفره غذاو...

از روی کنجکاوی به دو دختر روبه رویم که همه ملاکهای صوری یک زن مدرن را داشتند نگاه کردم و منتظر ماندم تا پرسشنامه را پر کنند. نگاهم به دستانشان که داشت وظایف سالیان متمادی مادر و مادربزرگشان را برای خود تعیین  می کرد خیره ماند...

2.

در باکس کوچک جستجوی کتابخانه ملی فمینیسم را می نویسم. با پریسا در سایت دانشکده نشسته ایم او درباره بیمه و مسکن می خواهد جستجو کند و من ...

صفحات زیادی را باز می کنیم. تنها از عناوین می توان تشخیص داد چه اتفاقی افتاده! عریان کردن فمینیسم، تاثیر فمینیسم بر فروپاشی حکومتها، تاثیر فمینیسم بر کودکان، تاثیر فمینیسم بر دختران در غرب، پیامدهای فمینیسم در خانواده غربی، دختران به عفاف روی می‌آورند ( این بد نیست که تو خوب باشی )، خیانت زنان به هم نوعان خود، ... از عنوانش می توان تشخیص داد به کجا تعلق دارد! در انتخابشان اشتباه نمی کنیم. از عناوین پیداست که چه چیزی را با خود حمل می کنند. گویا فمینیسم تنها برای ما کلمه قبیحه است!

پریسا چیزی درباره مسکن و بیمه نمی یابد! حتما فمینیسم مهم تر است!

3.

فروغ...

صدایش را از ته حیاط می شنوم ! باور نمی کنم حرفهایی که می گوید را. با هم عصبانی می شویم. سرم سنگین می شود از همه آنچه شنیده ام. از آنچه دارد بر سرمان می اید.

-          برای رشته مطالعات زنان 60 واحد تعیین شده. می دونی واحدهایی که اضافه شده همش فقه و اصوله!

برایم قابل فهم نیست چرا باید دانشجوی مطالعات زنانی که در دانشکده علوم اجتماعی درس می خواند فقه و اصول بداند! برایم قابل فهم نیست ان همه تغییرات اساسی که رییس گروهان قبل و کنونی هی وعهده اش را می دادند و نالان از امور اداریش بوده اند همین باشد! برایم قابل فهم نیست که تا چه حد می توان رشته ای را از مفهوم تهی کرد، شکلی نو داد و با نمایش آن گوش فلک را کر کرد!

جوابی ندارم! گیج و منگ نگاهش می کنم!

از نادره شرمنده می شوم. من به او اصرار کرده بودم که اینجا را انتخاب کند که هنوز به شرافت ادمهایی که اداره اش می کنند ایمان داشته ام! دیگر دلم به ان موضوع پایان نامه رد شده ام در گروه نیست! نمی روم که با رئیس گروه درباره اش حرف بزنم. می روم که مطمئن شوم حرفهایی که شنیدم دروغ بوده! پشت درهای اتاقش به هیچ نتیجه ای نمی رسم! کاش کمی تعهد علمی داشت! فقط کمی!

نظرات 1 + ارسال نظر
علی سه‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 14:15 http://access0denied.blogfa.com

سلام فروغ !! عجب داستان غم انگیزی !! من اگر جای تو بودم دیوونه می شدم ! شما ها که تخصص های نظری دارید بیشتر درک می کنید تا ما که همش با نقشه و عدد رقم سر کار داریم تازه تا همین جاش هم که یه کم می فهمیم غمباد گرفتیم ! بعضی وفت ها می شینم پیش خودم غر می زنم که ایکاش یه رشته ای مثل رشته شما رو می خوندم ولی وقتی وضعیت رو میبینم واقعا به این نتیجه می رسم که شانس آوردم که زیاد سر در نمی ارم ! من رو هم در غم های بزرگت شریک بدون .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد