تأملاتی پیرامون بدن...

شنبه 31 مرداد ماه سال 1388


صفحۀ 17 مهر 87 دفتر خاطراتم:

وقتی به عنوان یک زن سعی می کنم به تماشای وضع موجود بنشینم و انتخاب کنم که چگونه باشم. می دانم برای هویت سازی و البته نشان دادن هویت ساخته شده به دیگران مانور دادن روی بدن مستقیم ترین راه است. هر کاری بکنم و هر حرفی بزنم باز هم چشم اولین ابزار برخورد بشر با اطرافش است.

بدنم مرا به کجا می برد؟ جامعه بدن مرا به کجا می برد؟ جامعه مرا بر مبنای بدنم چگونه تعریف می کند؟

ابژه جنسی: مواقعی پیش می آید که زنی می خواهد روی ابژه جنسی بودن خود تأکید کند. زن مذکور از نوع خاصی از پوشش استفاده می کند تا این تمایل را نشان دهد و پوشش و آرایشی که انتخاب می کند خودخواسته او را در کسوت یک زن خیابانی می نشاند. او می داند در حال عرضه کردن چه چیزی است و رفتار خاصی را هم از اطرافش انتظار می کشد.( زنان خیابانی و نوع پوشش آنها در خیلی از کشورها تعریف شده است. تو با دیدن چنین زنی می توانی او را با تعریفی که خودش از خودش دارد بشناسی)

ادامه مطلب ...

آدمهای ناآشنا در «خاک آشنا»

 

 

 

جمعه 30 مرداد ماه سال 1388

 خاک آشنا روایت « نامدار » شاعر و نقاشیست که در کوهستانهای کردستان زندگی می کند. انسانی که کنج خلوت گزیده چون نمی تواند آلودگی را تحمل کند. آلودگی که او در همه چیز می بیند در هوا، صدا، روابط. او در سرزمینی که مردم با طبیعت زندگی می کنند و به حرفش گوش می سپرند، شعر می گوید و در زیر زمین خانه اش نقاشی می کشد  و فارغ از هیاهوی شهر در مورد مردمان شهر قضاوت می کند.

 

 

ادامه مطلب ...

تو این طور می اندیشی چون: ...

سه شنبه 27 مرداد ماه سال 1388


"می دونی، همیشه قوز دماغ رو دوست داشتم؛ یه شکوه خاصی داره...''

به دماغم نگاهی کردی و گفتی:'' چون دماغ خودت صافه اینو می گی.''

فرقی نداشت در کل. اگه با وجود دماغی قوز دار روی صورت خودم هم این حرف رو می زدم احتمالاً به خاطر قوز دماغ خودم بود که گفته بودمش... 

 چه اهمیت داشت که چه را دوست داریم تا وقتی می شود در مورد چرا دوست داشتن کنکاش کرد...

حالا غرضم از این واج آرایی دماغ و یادآوری این خاطره اینه که یه سری چیزا (دغدغه ها، درگیری ها، عقاید و... ای) هستن که تو موقعیت هایی هیچ جوری نمی تونی توجیهشون کنی؛ هیچ استدلالیت قانع کننده نخواهد بود که چرا بهشون فکر می کنی، که چرا این جور بهشون فکر می کنی و...:

پیش ترها یه روز پدرکم (کافِ تحبیبه) گفت: این طور که تو با حرارت از حق حضانت و طلاق یا مصائب چند زنی یا جنس دوم بودن می گی، هر کی ندونه، فکر می کنه خودت مبتلا بهشونی. حالا خوبه هیچ کدوم از اینا در موردت صدق نکرده و اینقدر فریاد می زنی، تو چرا جوش می زنی؟!!... از چیزی بگو که خودت درگیرشی...

و باز پیش تراز اونها من به امتحان دریافته بودم که در موردی دیگر مبتلا به مسئله ای هم اگر بودم گفته می شد: این مسئلۀ شخصی توئه... چند درصد مردم جامعه مگه این چیزا رو می گن یا می خوان... به جامعه ارجاع دادن و فریاد زدن و حق طلبی جمعی کردن نمی خواد که... 

پ.ن. چرا اغلب، اولین واکنش بعد از شنیدن، تراشیدن دلیله برای بیان شدن اون شنیده ازجانب تو ؟...

 

فاطمه

ورود به عرصه روزنامه نگاری: نشریه دانش

دوشنبه 19 مرداد ماه سال 1388


  مطبوعات، از جمله اولین عناصر مدرنی است که به جامعه ایرانی وارد شد. اگرچه این عرصه همچون بسیاری عرصه های دیگر مردانه بود اما زنان به زودی حضور در آن را تجربه کردند.

دانش نخستین نشریه تخصصی زنان ایرانی است که به صاحب امتیازی خانم دکتر کحال منتشر می شد. وی، دختر میرزا یعقوب جدیدالاسلام همدانی، نخستین چشم پزشک زنی بود که در ایران اجازه طبابت گرفت.
 

ادامه مطلب ...

ادویه هفت رنگ

چهارشنبه 17 تیر ماه سال 1388


_دخترم این چیزارو بلده! ادویه هفت رنگ رو تو چه غذایی می ریزن؟

نگاهت داشت براندازم می کرد. توپ را قل دادی.

_ مامان حواست کجاست؟ این ادویه ها بود با خاله خریدیم هفت تا رنگ داشت و من قاطیش کردم...

توپ به کنار حیاط که رسید حوصله ات سر رفت با نیشخند گفتی نمیای دیگه تنها برم؟ مطمئن بودم با خودت می گویی: آخه دخترو چه به فوتبال؟ اونا باید بشینن سبزی پاک کنن و حالا که مرا در حال سبزی پاک کردن می دیدی خوشحال بودی که فرضیاتت ثابت شده و می توانی  مثال هم برایش بیاوری!

نمی توانستم سبزی ها را تنها بگذارم؛ نمی توانستم وقتی پای رقابت با سهیلا در میان بود کم بیاورم. نمی توانستم وقتی مادرم به ادویه شناسی من افتخار می کند از بساط سبزی ها فرار کنم و تو می دانستی اصلا به همین خاطر آمدی دنبالم. بازی ات یار کم نداشت اما دلت نیامد حرصم را درنیاوری! 

_برم؟ باز نگی تنها بازی می کنی؟

دلم گرفت، ما با هم دوست بودیم و از همه ادعاهای مرام و معرفتت، نصیبی برای من نبود.

 گفتم حسابت را می رسم و نرسیدم دیگر وقت نشد حسابت را برسم! انقدر سبزی ها زیاد شدند که من دیگر نرسیدم رقیب دو نفر باشم!  پس رقیب سهیلا ماندم در بازی سبزی پاک کردن!

لعنت به هر چه سبزی و ادویه هفت رنگ وقتی نیشخند تو یک عمر روبه رویم نشسته و به من می گوید برو سبزیتو پاک کن! لعنت به هر چه سبزی و ادویه هفت رنگ که حریف گل کوچیک نشد! لعنت به هر چه که سبزی و ادویه هفت رنگ را کم ارزشتر از گل کوچیک می کند! لعنت به...

 

فروغ

به استقبال روز مادر

سه شنبه 19 خرداد ماه سال 1388


تمام کودکی ام چروک افتاده زیر چشمانت

که سرمه می کشیدی آنها را

روزی که تمام دنیا یک جا در نگاهت آرام می گرفت

آن روز

که پیراهن پریان را از روی قامت تو می دوختند.

آن روز

که خود را در ظهر پس کوچه های بلوغت جا گذاشتی

با یک «آری»

از نو بشمار

ما شش نفریم و تو همیشه تا 5 شمرده ای

روزی هزار بار دویده ای

تمام مسافت زمین را

برای رسیدن به آرزوهای دیگران

آه...

نگران نباش

شب زود می خوابم و خوابهای خوب می بینم

قول می دهم

روزها که تنهایی

به خانه ای فکر کن بدون آشپزخانه

مقابل آینه بایست

تو همان دختری؟!

که ایستاده رو به روی روزهای بی خیالی

یا نشسته بر بی خیالی روزها؟!

...

آرزوهایت را به کدام باد دادی؟

تاریخ من

تو را تکرار نخواهد کرد.

من عاشق می شوم

شعر می گویم

موهایم را بارها و بارها مقابل آینه شانه می زنم

و تمام آرزوهای دنیا را زیر لب زمزمه نخواهد کرد.

من به تمام آرزوهایم خواهد رسید.

حتی اگر تمام کودکان زمین فرزندان من باشند.

حتی اگر تمام مردان زمینی

مرا با انگشت به هم نشان دهند.

مادر

من انتقام تو را از تمام آرزوهای دنیا خواهم گرفت! 

«فائزه شکری»

 

فروغ

جلسه بیست و ششم اردیبهشت ۸۸

سه شنبه 29 اردیبهشت ماه سال 1388


 این جلسه سومی بود که کتاب ساختار حقوقی نظام خانواده در ایران را میخواندیم. باز هم دور هم جمع شدیم  این بار تعدادمان نسبت به جلسات قبل بیشتر بود. مهسا و ساناز ونسیم ومهدی و نینا و ... چند جلسه هست که به جمعمان اضافه شدند. وما خوشحالیم که دوستان جدیدی پیدا میکنیم . و خوشحال تریم که دوستانمان با ما میمانند.  

 ابتدای جلسه طبق روال گذشته خبرهای جدید ردو بدل کردیم و بحث مهم  این روزها هم  که بحث داغ انتخابات است. 

 موضوع فصل پنجم کتاب  ساختار حقوقی نظام خانواده در ایران نمونه هایی از بحثهای اجتماعی حقوقی فقهیست که در واقع نتیجه و تکرار مباحث فصلهای قبل بود و از دیدگاه دوستان این فصل نسبت به فصلهای قبل به علت آوردن نمونه ها ومثالهای مختلف حالت ژورنالیستی داشت و به گونه ای شرح مباحث پیشین درباره حقوق کودک و اشکالات و ابهامات قانون اساسی در حمایت از کودکان و تعیین سن بزرگسالی وبلوغ و حقوق مادر واشکال در ندادن حق قیمومیت به مادران ومشکلات مادرانی که این حق از آنان سلب میشود بود. 

 نتیجه اصلی ما از خواندن این کتاب این بود که اکنون با آگاهی بیشتر و دقیقتری میتوانیم درباره حقوق زنان بحث کنیم و از اشکالات و ابهامات قانون اساسی به صورت جدی مطلع شدیم و با این سخن مهرانگیز کار موافقیم که: این ساختار حقوقی امروزی نیست وبه نیازهای افراد خانواده پاسخ نمیدهد و ضرورت بازنگری در قوانین به خوبی حس میشود.

 در آخر بعضی از دوستان درباره تجربه های زیسته خودشان در برخورد با اطرافیان بویژه اعضای خانواده در مورد جبهه گیری آنان درباره مسئله زنان صحبت کردند که اکثرا از برخورد اطراافیان رضایت نداشتند.

کتابی که برای هفته بعد انتخاب شد دو داستان اول از مجموعه داستان دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد از آنا گاوالدا با ترجمه الهام دارچینیان است.

 

منا

از این به بعد شنبه ها

سه شنبه 15 اردیبهشت ماه سال 1388


یک سال و گروه مطالعات زنان پنج. گروهی جوان یا گروهی جوان.

مثل اینکه با پنج گره خورده ایم، پنج نفری که در اکثر جلسات حاضر بودند. ای کاش لااقل گروه ده بودیم. با چهار نفر شروع کردیم و بعد سه، چهار و پنج. همین طور ادامه می دادیم، می آمدند و متأسفانه می رفتند. خیلی صحبت کردیم که چرا؟ جلسات عصر چهارسنبه تبدیل شد به عصر پنج شنبه (باز هم پنج)، شاید این یکی از دلایلش بود! به هر ترتیب ما ادامه می دادیم، با جدیت. به جای دوبار در ماه، هفتگی دور هم جمع شدیم. برخی اوقات خلوت و بعضی وقت ها هم با پنج یا شش عضو یک بار مصرف (منظورم البته صفت یک بار مصرف عضو برای آن هاست). به این رفت آمدها که نگاه می کنیم، دلمان می گیرد. غصه این که چرا از این پنانسیل استفاده نشده، به جرأت می گویم حدوداً سی نفر برای یک بار در جلسات حضور داشتند و مشکل هم همان یک بار است. افسوس که چرا حتی دو ساعت در هفته، یک و نیم درصد وقت مفید هفتگی شان را قابل ندانستند. اما حالا چه، سالی گذشت و این بار شنبه ها چهار تا شش بعدارظهر.

ادامه مطلب ...

گزارش جلسه ی پنجشنبه بیست و هفتم فروردین

شنبه 29 فروردین ماه سال 1388


روز پنجشنبه بیست و هفتم فروردین اولین جلسه ی سال جدید گروه مطالعات پنج برگزار شد. .  طبق روال از سه تا پنج عصر

فروغ، پریسا، کاوه،غزال، مرید و من بودیم و یک عضو جدید به اسم فرزانه.  

اول جلسه اخبار این روزها ردو بدل شد و کمی درباره ی مطالبات زنان از رئیس جمهور آینده و فعالیت هایی که گروه های مختلف برای سر و سامان دادن به این مطالبات میکنند، صحبت کردیم. برنامه ی این هفته خواندن مقاله ی دکتر فاطمه صادقی با عنوان ” بررسی گفتار بهبود وضعیت زنان پس از انقلاب اسلامی“ بود. با طرح مسئله بحث را شروع کردیم و درباره ی نکات مهم و جالب مقاله از جمله تحت تاثیر گفتمان توسعه قرار گرفتن مسئله ی زنان و شاخص سازی برای بررسی وضعیت زنان،و این که تمییز دقیق این که افراد با جنبش زنان هستند یا بر آن کار دشواری است و کنش های اجتماعی پیامد های ناخواسته دارند، مفصل بحث کردیم.  

 

کتاب هفته ی بعد را هم در آخر جلسه انتخاب کردیم و قرار شد دو فصل اول کتاب ”بررسی ساختار نظام حقوقی خانواده در ایران “نوشته ی مهرانگیز کار رو بخونیم.

 

مارال

معرفت شناسی فمینیستی

جمعه 28 فروردین ماه سال 1388


معرفت شناسی[1] فمینیستی همچون بسیاری از حوزه های دانش فمینیستی با نقد آغاز می شود. فمینیستها با انتقاد از شیوه رایج در علم، به مناسبات تولید دانش و نمود قدرت در آن پرداخته­اند.

انتقادات فمینیستها به معرفت­شناسی هم شامل روش­شناسی غالب در علم است و هم نوع روش آن­ها در برخورد با موضوعات تحقیق. فمینیستها معتقدند که علوم مختلف _به خصوص علوم تجربی_ دارای سوگیریهای مردانه است. این سوگیری در موضوع شناخت و نوع نگاه به موضوعات تحقیق نمود داشته است.

ادامه مطلب ...