ننه، فردا ساعت دو براتون بلیط قطار خریدم. سه ساعت تو راه هستین و باید ساعت شش تو مطب دکتر باشین. یادتون نره عینک خودت و آقاجون رو هم با خودتون داشته باشین و دفترچه بیمه تون. هم میدونم که براتون خیلی سخته که تنها برین، ولی من میترسم که بیام. ریحانه پا به ماهه و باید کنارش باشم. وقتی از قطار پیاده بشید، اول خیابان ولیعصر، هم تاکسی هست و هم اتوبوس. بهتره با اتوبوس برید. چون از خط ویژه میره و تو راهبندان تهران گیر نمیکنید. ولی ننه یادت باشه که در اتوبوس مجبوری در قسمت زنانه، دور از آقاجون بنشینی. چون تهران مثل روستای ما نیست که همه جا زن و مرد کنار هم تو مزرعه کار می کنند.
موقع سوار شدن آدرس رو به راننده نشان میدی و از مسافرها هم کمک بگیر. باید چهار راه ولیعصر - انقلاب پیاده بشید و از خط عابر پیاده رد بشید. حواستون باشه فقط از چراغ سبز عبور کنید. وقتی چراغ قرمزه بایستید. بعد به آن طرف چهار راه بروید و پیاده به خیابان فلسطین. مطب دکتر آن جاست. ننه خیلی حواست جمع باشه. نکنه تو اتوبوس جا بمونی و آقاجون رو گم کنی. به من قول بده که محو تماشای تهرانیها نشی و سر مقصد با آقاجون پیاده بشی. آدرس را در دو تا کاغذ نوشتم تا اگه همدیگر را گم کردید بتوانید پیدا کنید.
در چهار راه انقلاب- ولیعصر، یک خانم گفت: حاج خانوم پیاده شید و ننه اسماعیل در لابه لای زنهای چاق و لاغر، با کیفهای گنده و یا بچه به بغل، یا چرخ خرید به دست، و برخی زنان پر فیس و افاده، به سختی پیاده شد و حاج آقایش را صدا کرد و خوشحال از اینکه در اتوبوس جا نمانده اند به طرف چهار راه حرکت کردند. تعلیمات اسماعیل موثر بود و آنها با مشاهده چراغ قرمز در کنار هم ایستادند. چند دقیقه ای طول کشید. چراغ سبز شد و مشتی با عجله از چهار راه عبور کرد و به طرف خیابان فلسطین حرکت کرد و طبق عادت مردان ایرانی که میگویند زن اجازه ندارد شانه به شانه آنها حرکت کند، میرفت که ناگهان متوجه شد که حاج خانمش نیست. با وحشت برگشت و با تعجب دید حاج خانم هنوز سر چهار راه ایستاده است. با تغیر گفت: " پس چرا ایستادی؟ چرا حرکت نکردی؟!" ننه گفت: " سبز شد، ولی علامت روی چراغ یک مرد بود. مگه اسماعیل نگفت تو تهران جداسازی زن و مرد وجود داره؟ خب من منتظر ماندم تا نوبت زنها بشه."
به قلم عزت
مرسی لعیا که اینقدر سریع مطلب را گذاشتی.
عزت جان من اگر جای توبودم یک کتاب طنز جنسیتی می نوشتم توی این کار حتما موفق می شدی .نوشتت خیلی با حال بود ممنون.
ببینم نه نه درسته یا ننه؟من اولش واقعا فکر می کردم نه..نه است.تا به جمله ای که در آن ننه اسماعیل است برخورد کردم.راستش را بخوای یکم گیج شده بودم.
کلی فکر کردم تا یادم اومد که این لغت رو کجا غلط نوشتم