داستان من و فمینیسم!

به فرزانه دوست سالهای دورم که اولین بار فمینیسم را با هم تجربه کردیم: 

سالها پیش زمانی که دختری 15 ساله بودم در یک گفتگوی دوستانه برای اولین بار با واژه فمینیسم مواجه شدم آنگاه که دوستم یکی از معلمانمان را _که اتفاقا بسیار دوست می داشتمش_ «فمینیسم» خواند. من بی آنکه بدانم فمینیسم به چه معناست با او مخالفت کردم زیرا که خوب آموخته بودم هر «ایسمی» دردسری به همراه می آورد. به خاطر دارم در باران پاییزی شمال راه خانه تا مدرسه را پیاده رفتم تا در ذهنم کنکاش کنم معلم عزیزم به چه دلیل فمینیسم است. بماند اینکه آنقدر این اصطلاح برای من و دوستم بیگانه بود که هیچ کدام تفاوت فمینیسم و فمینیست را نمی دانستیم و هر دو آن را اشتباه به کار می بردیم.


روز بعد باز با دوستم بر سر این اصطلاح ظاله بحثمان شد. البته او به مدد پسر عمویش که یک کتاب با عنوان فمینیسم داشت برایم توضیح داد که فمینیسم به کسانی گفته می شود که از زنان حمایت می کنند . کمی بعدتر به این نتیجه رسیدم که شعرهای فروغ که سالها از بر بودم اشعار فمینیستی است، بعدتر به نتایج دیگری هم رسیدم اینکه مادربزرگم یک مادربزرگ فمینیست است و خاله پدرم که گذاشته بود دخترهایش تا جایی که می خواهند درس بخوانند و تفریح کنند و مسافرت بروند و اگر دوست داشتند عروس شوند هم! پروین دخترعمویم _که حالا در خاک خفته_ هم سردسته فمینیستهای خانواده بود، او به شدت بر استقلال و تحصیل دختران تاکید می کرد. خودش  مسئول یک شرکت مالی، یک ngo چند گروه خیریه و کوهنوردی و البته در نهایت همه رئیس فامیل بود. خانم سلیمانی مدیر دبستانی که در آن درس می خواندم هم در نوع خود فمینیست بود حتی آدمهای معمولی تر مثل پسر همسایه مان که در دعواهای خانوادگی همیشه طرف مادرش را می گرفت هم می توانست فمینیست باشد.

بله کشف کردم کلی فمینیست در اطرافم وجود دارند. خیلی طول نکشید که فهمیدم با آن تعریف شکسته بندی که دوستم برایم کرده بود من هم فمینیستم. سالها بود که فمینیست بودم و هنوز نمی دانستم فمینیسم چیست!

حالا 9 سال از آن کشف و شهود می گذرد . گاه با یک لیوان چای و چند حبه قند، فمینیسم را سر می کشم و بعد با سرخوشی اش می روم سراغ آدمهایی که نمی دانند فمینیستند، شک می کنند و یا می ترسند. بعد با هم تجربه شان می کنیم!

9 سال از آن کشف و شهود می گذرد و من عین این 9 سال برای زندگی مبارزه کردم . زن بودنم به من فهماند برای زندگی بهتر باید مبارزه کنم!

شک ندارم فمینیسم تعریفی بهتر از این ندارد: او مبارزه ای برای زندگی بهتر است.