پدری

1.

زن صاحبخانه تلفن می زند و حال پدرم را می پرسد. با وسواس درباره عملش حرف می زنم و توضیح می دهم که حالش خوب است. تلفنمان با این جمله او تمام می شود:

 - قدر باباتو بدون خیلی مرد نازنینیه. خدا سایه اش رو از سرت کم نکنه!

با این جمله کلنجار می روم، به سایه پدرم می اندیشم و به امتدادش. سایه ای که به قول زن صاحبخانه بر سرم است و من از او بهره مند! سایه ای که هر سال سنگین تر می شود در زندگی ام! مادرم هم سایه اش به این پهناست؟


 

                     

2.

- فکر کنم ... پدر نداشته باشه! اینطور نیست؟ حتی یک بارم درباره باباش حرف نزده!

این جمله ثابتی بود که در خوابگاه از هم می پرسیدیم. به جرات می توانم بگویم در زندگی اکثر دوستانی که سالها در خوابگاه تجربه کردمشان پدر حضور نداشت. پدر موقع بی پولی، غیرت، ترس از فهمیدن دوست پسر، بیماری... خودش را بروز می داد و سایه سنگین اش را می گستراند. کم تماس می گرفت و خیالش از سلامتی و خوبی اوضاع به حرفهای مادر از پشت تلفن خلاصه می شد.

3.

از بیمارستان بیرون می آیم. نمی گذارند کنار پدر بمانم. بخش مردان برای مردان است. به پرستاری که شب جای مرا در بیمارستان می گیرد 100 باره سفارش می کنم که هوای سرم را داشته باشد و... . پدر را می بوسم و می آیم بیرون. به سرمهایی که سر می خورند روی بخیه هایش فکر می کنم. دارم نقشی را بازی می کنم که او سالها برایم بازی کرد. این روزها او را جور دیگر می بینم. او هم مرا.

4.

پدر مفهوم آشنای ناآشنایی است. مفهومی که نمی توانی با خیال راحت تعریفش کنی و وظایفش را لیست کنی. پدری هم همینطور. در عرف و قانون وظایف پدر در امور اقتصادی- و البته چیزهای دیگر- خلاصه می شود.  پدر نفقه فرزند را بر عهده دارد، ولی اوست، اجازه ازدواج به او می دهد، می تواند صاحب مال و جان فرزند هم باشد!

 پدر یک قسمت مهم از کلمه «پدر سالاری» است. او به یادمان می آورد که از قِبَل پدری نکرده چه سلطه ای خریده و اعمال کرده! پدر با مرد مترادف نیست_ آنطور که مادر با زن مساوی انگاشته می شود- پدر مردی است که مردانگی اثبات شده اش را مستحکم تر کرده است...

امیدوارم باز هم درباره پدری بنویسم.