"آسمان پرواز و چشمه های سحر"
انگار حلاوت این ماه تلخ جاودانه است .
همسفر قصه ای که گذشت !
در تمام کوچه های بی درخت
کاغذی نبود
تا این قلم برای رفتن
از تو شعر بخواند
همین شد که آسمان شهر
دیگر ترانه ای نشد!
و پنجره ...
با نگاه بسته
بغض کرد و
بسته ماند !
کاغذ نبود! شاید اگر بود...
بغض جیرۀ هر روزۀ ماست از کوچه های بی بهانه بی درخت شده...