به بهانه مهر

اولین زمزمه های تحصیل دختران از آن میرزا صالح شیرازی بود که گزارشاتی درباره آموزش دختران اروپایی در سفرنامه اش آورده بود. وی که درحدود سالهای 1816_1819 م در اروپا به سر می برد از آموختن زبانهای مختلف، خواندن و ساز زدن، خیاطی و آداب خانه داری و طریقه رفتار با شوهران و منسوبان آنها توسط دختران حرفهایی زده بود که هم چنان ایرانیان را انگشت به دهان فرنگستان گذاشت ....

باز این دوره ناصری بود که تغییراتی در آموزش را تجربه نمود.به طور کلی دو نوع مدرسه در آن سالها تعریف می شد. نوعی از مدارس که موسسان آن اجنبی بودند. نظیر مدرسه آمریکاییان که تا سالها اجازه ثبت نام دختران مسلمان را نداشت و از 1254ه.ش. ناصرالدین شاه اجازه اش را داده بود. مهرتاج رخشان اولین زن مسلمان فارغ التحصیل این مدرسه بود.

ادامه مطلب ...

اندکی درباره اکوفمینیسم

اکوفمینیسم شاخه­ای از فمینیسم است که بین بوم شناسی و فمینیسم رابطه برقرار می­کند. استدلال اصلی اکوفمینیستها این است که « سرکوب مردسالارانه زیر عناوین سود و پیشرفت، طبیعت را از بین می برد.» (هام، 133:1382)

به طور کلی می­توان گفت «تمام اکوفمینیست ها بر سه مساله مشابه تاکید دارند: 1- روابط زنان با طبیعت،2 - ارتباط بین سلطه بر زن و سلطه بر طبیعت، 3- نقش زنان در حل مشکلات اکولوژیکی.» (هنشال،1385)

ادامه مطلب ...

فمینیسم و ماهیت آدم

بحث درباره ماهیت آدمی از مباحث مهم در فلسفه است. چگونگی نگریستن به این مسئله بخش مهمی از مبنای متافیزیکی هر دیدگاهی را تشکیل می دهد. فمینیسم به عنوان یک مکتب فکری دیدگاه خاص خود را دارد که با نقد به فلسفه آغاز می شود .

فمینیستها به جریان غالب فلسفه در بحث ماهیت آدمی نقدهایی را وارد دانسته اند. از نظر آن­ها آنچه فیلسوفان تحت عنوان ماهیت آدمی مورد بحث و نظر قرار داده اند نه ماهیت آدم به معنای عام آن که ماهیت مردان بوده است. به زعم آن­ها اگرچه سئوال اصلی ذیل «ماهیت آدمی چیست؟» مطرح می شود اما در واقع سئوال این است: «ماهیت مردان چیست؟ »

ادامه مطلب ...

ساعت 10 شب

ساعت ۱۰ شب بود ...زمان معمول حضور من هم خیابان های شهر به پایان رسیده بود... 

با دوستم خداحافظی کردم و به سمت ایستگاه تاکسی رفتم. مرد میانسالی با کیسه ای به دست در ایستگاه منتظر بود. 10 دقیقه ای گذشت ولی از تاکسی خبری نشد.  آخر تاکسی ها هم به شکل دربسته کار  می کردند تا ثابت کنند که  10 شب ساعت مناسبی برای بازگشت به خانه نیست... اتوبوس های شرکت واحد هم که معمولا زودتر از آنها این مسئله را گوشزد  می کنند

ساعت از 10 گذشته بود و من و مرد میانسال منتظر بودیم... 

ادامه مطلب ...

اولین سلام

"آسمان پرواز و چشمه های  سحر"

انگار حلاوت این ماه تلخ جاودانه است .

همسفر قصه ای که گذشت !

در تمام کوچه های بی درخت

کاغذی نبود

تا این قلم برای رفتن

از تو شعر بخواند

همین شد که آسمان شهر

دیگر ترانه ای نشد!

و پنجره ...

با نگاه بسته

بغض کرد و

بسته ماند !

داستان من و فمینیسم!

به فرزانه دوست سالهای دورم که اولین بار فمینیسم را با هم تجربه کردیم: 

سالها پیش زمانی که دختری 15 ساله بودم در یک گفتگوی دوستانه برای اولین بار با واژه فمینیسم مواجه شدم آنگاه که دوستم یکی از معلمانمان را _که اتفاقا بسیار دوست می داشتمش_ «فمینیسم» خواند. من بی آنکه بدانم فمینیسم به چه معناست با او مخالفت کردم زیرا که خوب آموخته بودم هر «ایسمی» دردسری به همراه می آورد. به خاطر دارم در باران پاییزی شمال راه خانه تا مدرسه را پیاده رفتم تا در ذهنم کنکاش کنم معلم عزیزم به چه دلیل فمینیسم است. بماند اینکه آنقدر این اصطلاح برای من و دوستم بیگانه بود که هیچ کدام تفاوت فمینیسم و فمینیست را نمی دانستیم و هر دو آن را اشتباه به کار می بردیم.

ادامه مطلب ...

سلام

ما قبلاً یک جای دیگر بودیم، اما حالا این جا هستیم!

مطالب زمانی که آن جای دیگر بودیم را می توانید در پست هایی که تحت عنوان "نوشته های قدیم" هستند ببینید.

تأملاتی پیرامون بدن...

شنبه 31 مرداد ماه سال 1388


صفحۀ 17 مهر 87 دفتر خاطراتم:

وقتی به عنوان یک زن سعی می کنم به تماشای وضع موجود بنشینم و انتخاب کنم که چگونه باشم. می دانم برای هویت سازی و البته نشان دادن هویت ساخته شده به دیگران مانور دادن روی بدن مستقیم ترین راه است. هر کاری بکنم و هر حرفی بزنم باز هم چشم اولین ابزار برخورد بشر با اطرافش است.

بدنم مرا به کجا می برد؟ جامعه بدن مرا به کجا می برد؟ جامعه مرا بر مبنای بدنم چگونه تعریف می کند؟

ابژه جنسی: مواقعی پیش می آید که زنی می خواهد روی ابژه جنسی بودن خود تأکید کند. زن مذکور از نوع خاصی از پوشش استفاده می کند تا این تمایل را نشان دهد و پوشش و آرایشی که انتخاب می کند خودخواسته او را در کسوت یک زن خیابانی می نشاند. او می داند در حال عرضه کردن چه چیزی است و رفتار خاصی را هم از اطرافش انتظار می کشد.( زنان خیابانی و نوع پوشش آنها در خیلی از کشورها تعریف شده است. تو با دیدن چنین زنی می توانی او را با تعریفی که خودش از خودش دارد بشناسی)

ادامه مطلب ...

آدمهای ناآشنا در «خاک آشنا»

 

 

 

جمعه 30 مرداد ماه سال 1388

 خاک آشنا روایت « نامدار » شاعر و نقاشیست که در کوهستانهای کردستان زندگی می کند. انسانی که کنج خلوت گزیده چون نمی تواند آلودگی را تحمل کند. آلودگی که او در همه چیز می بیند در هوا، صدا، روابط. او در سرزمینی که مردم با طبیعت زندگی می کنند و به حرفش گوش می سپرند، شعر می گوید و در زیر زمین خانه اش نقاشی می کشد  و فارغ از هیاهوی شهر در مورد مردمان شهر قضاوت می کند.

 

 

ادامه مطلب ...

تو این طور می اندیشی چون: ...

سه شنبه 27 مرداد ماه سال 1388


"می دونی، همیشه قوز دماغ رو دوست داشتم؛ یه شکوه خاصی داره...''

به دماغم نگاهی کردی و گفتی:'' چون دماغ خودت صافه اینو می گی.''

فرقی نداشت در کل. اگه با وجود دماغی قوز دار روی صورت خودم هم این حرف رو می زدم احتمالاً به خاطر قوز دماغ خودم بود که گفته بودمش... 

 چه اهمیت داشت که چه را دوست داریم تا وقتی می شود در مورد چرا دوست داشتن کنکاش کرد...

حالا غرضم از این واج آرایی دماغ و یادآوری این خاطره اینه که یه سری چیزا (دغدغه ها، درگیری ها، عقاید و... ای) هستن که تو موقعیت هایی هیچ جوری نمی تونی توجیهشون کنی؛ هیچ استدلالیت قانع کننده نخواهد بود که چرا بهشون فکر می کنی، که چرا این جور بهشون فکر می کنی و...:

پیش ترها یه روز پدرکم (کافِ تحبیبه) گفت: این طور که تو با حرارت از حق حضانت و طلاق یا مصائب چند زنی یا جنس دوم بودن می گی، هر کی ندونه، فکر می کنه خودت مبتلا بهشونی. حالا خوبه هیچ کدوم از اینا در موردت صدق نکرده و اینقدر فریاد می زنی، تو چرا جوش می زنی؟!!... از چیزی بگو که خودت درگیرشی...

و باز پیش تراز اونها من به امتحان دریافته بودم که در موردی دیگر مبتلا به مسئله ای هم اگر بودم گفته می شد: این مسئلۀ شخصی توئه... چند درصد مردم جامعه مگه این چیزا رو می گن یا می خوان... به جامعه ارجاع دادن و فریاد زدن و حق طلبی جمعی کردن نمی خواد که... 

پ.ن. چرا اغلب، اولین واکنش بعد از شنیدن، تراشیدن دلیله برای بیان شدن اون شنیده ازجانب تو ؟...

 

فاطمه