دختران تهرانی زیر نگاه تیزبینانه یک جامعه شناس

استاد جامعه شناسی آموزش و پرورش: 

چند روز پیش رفته بودم میدون ژاله ؛ یه دختری رو دیدم ؛ موهاشو سیخ سیخی کرده بود هرچی نگاه کردم شالشو ندیدم . گفتم خدایا پس شالش کو ؟ گفتم نکنه انقلاب شده ؛ من نفهمیدم ! کسی ما رو خبر نکرده ! دختره ورپریده هم عین خیالش نبود که این همه مرد دارن نگاهش میکنن . زمان ما درسته دخترها حجاب نداشتن اما کسی جرئت نداشت زیرابرو برداره . تو مدرسه راهش نمیدادن . مدیرهای اون موقع درست و حسابی بودن . مدیر باید یه آدم با تجربه باشه . الان میری تو مدارس ؛ میبینی یه دختر ورپریده رو گذاشتن مدیر!  

 

دخترهای دبیرستانی هر کدومشون ۶ ؛ ۷ تا دوست پسر دارن .  

شاگرد : خوب چه ایرادی داره استاد؟ 

استاد : ایراد داره دخترم ! ( با عصبانیت‌) این همه معضل که ما داریم به خاطر همین مسئله است . من تحقیق کردم در این زمینه ها ؛ من ۱۰ هزار تا مقاله دارم تو اینترنت .مدام رادیو و تلویزیون و روزنامه ها با من مصاحبه میکنن ؛ خونه مون هم تو نیاورونه . تحقیق کردم از ۵۰ تا پسر . هر کدومشون ۷ ؛ ۸ تا دوست دختر داشتن . و جالب اینکه اکثرا میگفتن ما اگه بخوایم ازدواج کنیم سراغ این دخترها نمیریم . جالبه بدونین که اکثر طلاقهایی که ما داریم از ازدواج هایی که از دوستی شروع شده ........ ما تحقیق کردیم بعضی از دخترها به خاطر موبایل از خونه فرار کردن .  

 

...... دخترهای شهرستانی از دخترای تهرانی بهترن . از اونا بهتر دخترهای روستایی ان . کار کشته ترن . اون هم به خاطر مادرانشونه .  

 

اندام دخترها و پسرهای ما ۲ سانتی متر کوتاه تر شده . من گاهی بعضی از این دخترها رو که تو خیابون میبینم ؛ احساس میکنم چوب کبریت ان . گاهی فکر میکنم اینها چطوری میتونن بچه به دنیا بیارن ؟!  

 

این ملاهای ما سر منبر که میرفتن ؛ نگفتن به خانم ها که انقدر بچه نیارن . برای همینه که ما الان انقدر بیکاری داریم ؛ دیر ازدواج میکنن ؛ این مشکلات رو داریم .  

 

 

خواب

1.

مادرم مدام خواب می بیند نوزادی به دنیا آورده. بارها این خواب را برایم تعریف کرده گاهی نوزادش پسر است و گاهی دختر. گاهی دارد درد می کشد، گاهی از درد فارغ شده. گاهی نوزادش قشنگ است و سالم، گاهی نوزادش نقصی دارد و قیافه اش به دل نمی نشیند . گاهی با صدای لالایی خواندن خودش بیدار می شود لالایی هایی که ما دخترانش از بریم!

دیروز کسی خوابش را تعبیر کرده بود. به او گفت این خواب نشان بخشش گناهانش است !!

ادامه مطلب ...

به بهانه روز کودکی که گذشت و به هیچ کار نیامد ...

                         

« ... آدم بزرگها ارقام را دوست دارند. وقتی با ایشان از دوست تازه ای صحبت می کنید هیچوقت از شما راجع به آنچه اصل است نمی پرسند. هیچوقت به شما نمی گویند که مثلا صدای او چطور است؟ چه بازیهایی را بیشتر دوست دارد؟ آیا پروانه جمع می کند؟ بلکه از شما می پرسند: «چند سال دارد؟ چند برادر دارد؟ وزنش چقدر است؟ پدرش چقدر درآمد دارد؟» و تنها درآن وقت است که خیال می کنند او را می شناسند. اگر شما به آدم بزرگها بگویید : «من خانه زیبایی دیدم پشت بامش کبوتران...» نمی توانند آن را در نظر مجسم کنند. باید به ایشان گفت : «یک خانه صد هزار فرانکی دیدم!» آن وقت به بانگ بلند خواهند گفت : به به ! چه حانه قشنگی!

همین طور اگر شما به ایشان بگویید : «دلیل اینکه شازده کوچولو وجود داشت این است که او بچه شیرین زبانی بود و می خندید و گوسفند می خواست و هر کس گوسفند بخواهد دلیل بر این است که وجود دارد.» شانه بالا می اندازند و شما را بچه می پندارند! ولی اگر به ایشان بگویید: « سیاره ای که شازده کوچولو از آنجا آمده ب 612 است » باور خواهند کرد و شما را از شر سوالهای خود راحت خواهند گذاشت. آدم بزرگها همین طورند . نباید از ایشان رنجید. بچه ها باید نسبت به آدم بزرگها خیلی گذشت داشته باشند.

ولی البته ما که معنی زندگی را درک می کنیم به اعداد می خندیم... »

دوسنت اگزوپری، آنتوان. شازده کوچولو . ترجمه محمد قاضی. شرکت سهامی کتابهای جیبی:1382 صص25و26

 

  

پ.ن. 

می توانید بپرسید چرا بعد این همه وقت برای روز کودک پستی گذاشتم! امروز بهنود شجاعی اعدام شد و من دلم عجیب درد گرفت برای این همه روزهای بی خاصیتی که به هیچ به کار نمی آیند. 

 بهنود وقتی ۱۷ سالش بود مرتکب قتل غیر عمد شد و حالا در ۲۱ سالگی اعدام!‌  

آدم بزرگها ارقام را دوست دارند ! ۲۱ سال برای اعدام کافیست! 

لذتی که در انتقام هست دربخشش نیست

بهنود متهم به قتل غیر عمد در سن ۱۷ سالگی ؛ آخرین ساعتهای عمر خود را میگذراند . این در حالی است که پیش از این ۶ بار حکم اعدام به او ابلاغ شده و ۳ بار از این ۶ بار به پای چوبه ی دار رفته و برگشته ... 

اما ایا این بار هم معجزه ای کوتاه و موقتی رخ میدهد ؟ شاید هنوز امیدی داشته باشد ُ شاید هم خسته است از این همه بلاتکلیفی و فشار ؛ از این همه التماس و خواهش برای بخشیده شدنش . با وجود تلاش های زیاد برای رضایت گرفتن از اولیای دم ؛ اما..... 

نمیدانم آیا منصفانه است؟ برای تقبیح کار او که در یک تصادف و نه با اراده ی قبلی رخ داده ؛ همان کار را تکرار کنیم آن هم به عمد و با اراده . این وسط چه چیز تقبیح شده ؟! ما خودمان هم که مرتکب آن شده ایم !

آقا! سید خندان؟

۱.

ساعت 10.30 است و من سر یکی از خیابانها منتظر تاکسی هستم. ماشینهایی که از کنارم می گذرند چند واکنش نشان می دهند. یا با تعجب از ماشین خیره می شوند و کلی سئوال و توبیخ و... در نگاهشان موج می زند! یا با نیشخند بوق می زنند البته گاهی عملگراتر می ایستند و ... یا نمی بینند مرا!

بالاخره ماشینی می ایستد و سوار می شوم:

_ خانوم نمی ترسی این وقت شب؟اینجا خیلی خطرناکه! منم می ترسم بیام پیاده این ورا این وقت شب!

_ من ولی نمی ترسم!

ادامه مطلب ...

چند قدم با حجاب

1.

کنار بزرگراه ایستاده ام در انتظار تاکسی. _ آریانا ...

سوار می شوم . راننده از آینه جلوی ماشین مرا مخاطب قرار می دهد.

_ هی آریانای خدا بیامرز!

لبخند می زنم و به بیرون خیره می شوم . می دانم دلش پرتر از آن است که نیاز به همراهی من داشته باشد.  :

_ می گم خدا بیامرز می خندی! شما که سنت قد نمی ده! مَثَل می گم الان شما اون موقع بودی اون روسریتو می انداختی بیرون، یه شلوار جین پات می کردی این مانتوتم قدش کوتاه تر می شد. اسپرت می رفتی بیرون! راحتر نبودی به خدا؟

باز هم لبخند می زنم...

ادامه مطلب ...

قدرت

 در رسوبات تاریخمان زیستن

امروز کج بیلی بیرون کشید از دل خاک سست زمین

بطری کهربای صد ساله را

دوای درمان تب یا افسردگی، داروی تقویتی

برای زیستن بر کره ی ارض، در زمستانهای سخت، در فصلهای قطبی

امروز درباره ی ماری کوری* میخواندم:

خودش باید میدانسته که بیماریش ناشی از پرتوهای رادیوییست

جسمش سالها در معرض بمباران عنصری بوده

که خود کشف و تصفیه کرده

ظاهراً سرچشمه ی آب مروراید چشمانش را هم

علت عفونت و ترک خوردگی پوست سرانگشتانش را هم

تا آخر عمر انکار کرده

ادامه مطلب ...

پدری

1.

زن صاحبخانه تلفن می زند و حال پدرم را می پرسد. با وسواس درباره عملش حرف می زنم و توضیح می دهم که حالش خوب است. تلفنمان با این جمله او تمام می شود:

 - قدر باباتو بدون خیلی مرد نازنینیه. خدا سایه اش رو از سرت کم نکنه!

با این جمله کلنجار می روم، به سایه پدرم می اندیشم و به امتدادش. سایه ای که به قول زن صاحبخانه بر سرم است و من از او بهره مند! سایه ای که هر سال سنگین تر می شود در زندگی ام! مادرم هم سایه اش به این پهناست؟

ادامه مطلب ...

طرز پخت ماکارونی

رشته های ماکارونی رو که انداختی توی آب جوش؛باید منتظر بمونی تا اینکه بپزن. اگر آشپز با تجربه ای باشی از شکل ایستادن رشته ها میتونی بفهمی که پخته اند یا نه . رشته های پخته رو وقتی که توی دست میگیری ؛کاملا منعطف و رها هستن ؛اما اگر رشته های نیمه پز رو توی دست بگیرید ؛مدام سعی میکنن خودشون رو بالا بکشن ؛ خودش رو میگیره ؛ راحت نیست .هر چقدر این خامی بیشتر باشه ؛انعطاف پذیری کمتره . پس لازمه زمان بیشتری رو بهش بدید .آخرین و مهم ترین مرحله به موقع بیرون آوردن رشته هاست ؛ اگر دیر بجنبید ؛ ماکارونی شفته شده و دیگه قابل خوردن نیست و اگر زودتراز موقع رشته ها رو بیرون بیارید ؛ ممکنه بعد از خوردنش شما رو از تصمیم زود هنگامتون پشیمون کنه و دچار درد معده بشید . (همیشه مراقب رشته های نیمه پز و رشته های خمیر شده باشید) مادام تغییر حالت رشته ها رو مد نظر داشته باشید تا بتونید زمان مناسب رو تشخیص بدید . مراقب باشید ؛ نه زودتر ؛ نه دیرتر .

شعری بر کاغذ دیواری . . .

پنجره خواب بود

که ازدحام شهر به شیشه خورد

در پرسه های ۵ عصر

ادامه مطلب ...