زن بودن یعنی...

شنبه 17 اسفند ماه سال 1387


تمام آن چیزهایی که تجربه می­کند یک زن، تمام آن چیز هایی است که تجربه نمی­کند یک مرد. زن بودن یعنی گیج خوردن در کابوس­هایی که دم به دم به سراغت می­آیند؛ بی­آنکه بدانی، به سراغت می آیند. پـُرت می­کنند از احساس­های متضاد دردناکی که هیچ دلیلی برای وجودشان نمی­یابی. هیچ دلیلی برای بودنشان، آمدنشان ... زن بودن بعضی وقتها مثل زیستن پس از مرگ، رنج­آور است.مثل زمانی که دست به خودکشی می زنی و وقتی به هوش می آیی همه­ی کسانت را می­بینی که برای زنده ماندنت تقلا کرده اند و تو با اولین نگاه آشنایی که بر چهره­ات می­نشیند ،می­فهمی که شکست خورده­ای و محکومت کرد­اند به تولد دوباره­ای که نمی­خواستی...

زن بودن گیج زدن است در آغوش. چه در آغوش باشی چه نباشی. چه رخوت هم آغوشی را درک کرده باشی و چه نه. تو گیج می­خوری در توهم همآغوشی­هایی که هر مردی با دیدنت درک می­کند. تو به صرف زن بودنت در آغوشها جای گرفته ای. در کابوس­های مردانه­ای که عطرت را از همه چیز می­گیرند...

 زن بودن مثل حل کردن معماست. سوالهایی که آشنا و گاه غریبند و جوابهایی که در همه حال اشتباهند. جوابهایی که بی سرو تهت می­کنند. همه جوابی در چنته دارند پُرت می­کنند از دلیل از استدلال از... اما تو و فقط تو می­دانی که چقدر همه از واقعیت دورند و تو و فقط تو می­دانی که هر واقعیتی در اساس بی معناست که واقعیتها تو را احاطه کرده­اند تا از واقعیتی که نمی­دانی چیست؟ هست؟ نیست؟ دورت کنند. همه حکم مرگت را در دست گرفته­اند و تو اجرایش می­کنی بی آنکه بدانی...


مریم

خواب

شنبه 17 اسفند ماه سال 1387


از درخت بالا رفته بودی، سیب میخوردی. من هم پایین درخت مراقبت بودم. گفته بودی برایم سیب میچینی و نمیچیدی... چه منتی بر من گذاشتی وقتی سیبی ناخواسته از دستت رها شد و چه خوشحال شدم من وقتی باور کردم سیب برای من  چیده شده! ­­­

فکر تو بود که کنار درخت سیب بازی کنیم. داشتی برایم می­گفتی می­توانی از دیوار خانه آقای رئیسی هم که از همه دیوارهای کوچه بلندتر بود بالا بروی و راحت پایین بپری و من در نهایت صداقت باور کردم و نگران عصای آقای رئیسی شدم که دفعه قبل تنت را کبود کرده بود.

 به طرف دیوار خیز برداشتی. روی دیوار دستهایت را قهرمانانه بالا بردی، گفتی فاتح قسطنطنیه­ای و من برایت کف زدم. مادرت در حیاط به گلها آب می­داد و حرفهایت را تحسین می­کرد .

تو سیبهایت را خورده بودی اما من فقط یک گاز زده بودم به سیبم که مادرم از پشت پنجره مرا دید فریاد زد و...

     

       از خواب پریدم ....

یادم آمد بدون قلاب گرفتن من، تو نمی­توانستی حتی از دیوار بین خانه­مان بالا بروی چه رسد به دیوار خانه آقای رئیسی! هرگز برایم سیب نچیدی، چون درخت سیب آنقدر کوتاه بود که دست هردومان به سیبهایش میرسید. یادت می آید ما فقط اجازه داشتیم در کوچه بازی کنیم و خیلی زود آنقدر بزرگ شدیم که کوچه شد قلمرو تو و حیاط کوچک خانه جای من. تو پسر نامحرم همسایه شدی و من دختر نجیب خانه کناری!!!

بیدار که شدم دل درد داشتم .

فرمانده سپاه سیبها!

به گمانم سیب کرم خورده­ات نصیب من شده بود!!!


فروغ

از8 مارس تا 8 مارس

شنبه 17 اسفند ماه سال 1387


سالی که گذشت، آیا سال خوبی برای زنان بود؟ این سئوالی است که در هر مبدا زمانی از خود می­پرسم و ناخودآگاه مرور می­کنم آنچه رفته است را، و حالا این مبدا زمانی، 8 مارس است، روز زن.

اینک مرور مرا از حوادث 8 مارس 2008 تا 8 مارس 2009 در زیر می­خوانید:

* لایحه حمایت از خانواده! اتحادی ناخواسته

شاید بتوان گفت جنجالی­ترین مسئله­ای که فعالان حوزه زنان در یک سال اخیر با آن مواجه بودند لایحه حمایت از خانواده بود. این لایحه تیر ماه 1386 در هیئت وزیران به تصویب رسید و به مجلس تقدیم شد و از همان ابتدا مورد انتقاد فعالان حوزه زنان قرار گرفت. ماده 23 این لایحه اختیار همسران دائم بعدی را با اجازه دادگاه و پس از احراز توانایی مالی مرد با تعهد اجرای عدالت بین همسران مجاز می­دانست و ماده 25 آن وزارت امور اقتصادی و دارایی را موظف می­کرد که از مهریه­های بالاتر از حد متعارف به صورت  تصاعدی در هنگام ثبت ازدواج، مالیات وصول نماید.

طیف­های مختلف زنان مخالفت خود را با لایحه حمایت از خانواده اعلام نمودند و سخنرانی­ها و نشست­های ­بسیاری در نقد آن ­برگزار شد.

ادامه مطلب ...

هشت مارس

شنبه 17 اسفند ماه سال 1387


اولین هشت مارسی که فهمیدم هشت مارسی هم وجود داره پنج سال پیش بود. اون موقع با رشادت پیشنهاد یکی از بچه ها رو برای چسبوندن پوسترهای روز جهانی زن به دیوارهای دانشکده، رد کردم. به یک دلیل خیلی ساده: کودک بودم و با بساطت خاص کودکان به دنیا نگاه می کردم. به نظرم ناله کردن از ”ستمی که به زن ها میره“ پذیرفتن تلویحی فرودستی بود و باز به نظرم همه ی ما انسان بودیم ... و لزومی نداشت به زن بودن خودمون تاکید اضافی بکنیم. گفتم که، بچه بودم.

اما امروز یعنی خیلی پیش از امروز متوجه شده ام که نه! گویا خیلی هم همه مون ”انسان“ نیستیم. یا اجازه اش رو پیدا نکرده ایم یا به سادگی توی کنش های متقابل بهمون فهمونده شده که انسان نیستیم یا با پنبه و خیلی چربدستانه سرمون رو بریده ان و خودمون هم اصلاّ نفهمیده ایم یا حداقلش اینه که مجبور بوده ایم برای اعاده ی انسانیتمون بجنگیم و این همه ی مسئله اس. در واقع” مسئله این است“:

 

 

جنگ ما برای به دست آوردن چیزی که هستیم و یا لا اقل قرار بوده که باشیم.

این روزها همین منطق ساده اس که دیگه هشت مارس رو و هر پنج شنبه عصر گوشه ی مؤسسه بحث و بحث و بحث کردن راجع به این که چگونه میتوان هم زن بود و هم انسان رو برام معنی دار میکنه. مبارزه ی ما ، مبارزه ی سخت همه ی زنان و مردانی که هر گوشه ی دنیا به حقوق زن فکر می کنن و احتمالاّ قدم های کوچک یا بزرگی هم براش بر می دارن بر سر همینه.  فارغ از اون حتی نفس بکشی ممکن نیست ، چون تو وارد بازی شده ای و دیگه فهمیده ای که باید کاری بکنی... مبارزه ای که اونقدر به همه ی زوایای زندگیت دست درازی می کنه که دیگه بخشی از وجودت می شه و هر چه قدر هم ازش خسته بشی و بخوای یک لحظه

 

مارال

۱/۴ خشکی کافی نیست!

شنبه 17 اسفند ماه سال 1387


میخواهم گریه کنم اما 

همین ۴/۱خشکی کافی نیست 

بغض هزارهزار ضربه تازیانه 

بغض هزارهزار مرتبه ی تنهایی و ترس و تحقیر 

بغض هزارهزار ساله ی خواهرانم  

          درگلوی من است 

آه خواهران من ! 

 خواهران بردگی   بی کسی   فقر 

 خواهران حرمسرا  حسرت  رنج 

خواهران دردهای بزرگ تاریخی 

  بر کدامتان بگریم؟

  

ادامه مطلب ...

چه روزهایی داریم، چه روزهایی نداریم

شنبه 17 اسفند ماه سال 1387


اساساً چرا روز جهانی زن داریم و چرا روز جهانی مرد نداریم؟ قبل از این که به این پرسش بپردازم مایلم روی کلمه ی جهانی بودن آن تأکید داشته باشم.

روز جهانی زن داریم چون در ۳۶۵ روز سال هستند زنانی که در معرض ضرب و شتم، سوء استفاده و حتی قتل قرار دارند فقط به این خاطر که زن هستند. زنانی وجود دارند که از حق داشتن حقوق برابر مادی، تحصیل و اشتغال با انسانی دیگر به این دلیل که نامش مرد است محرومند. زنانی داریم که باید به کمتر از آنچه استحقاقشان است راضی باشند تا مردان از آن ها راضی باشند. زنانی هستند که در اجتماعاتی که ظاهراً مردان بازیگر اصلیند با آرایش زیبا و بعضاً  نازیبا صرفاً به رقصیدن، تکان دادن پرچمی و یا ایستادن برای جلب توجه مشغولند. بانوانی که در شئون مختلف زندگی خود نمی توانند آزاد باشند.

ادامه مطلب ...

هدیه تولد من

شنبه 17 اسفند ماه سال 1387


 - دخترم این هم قسمت ما بود که زن خلق بشیم! با چی می جنگی؟ با این تفکرات فقط شرایط رو برای خودت سخت تر می کنی... 

 

   مادرم فکر می کند ، قسمت یا به عبارتی بازی احتمالات است که ما را سر جایمان ثبت می کند. احتمالات هم باعث شد من زن شوم! ولی بازی به همین جا ختم نشد و من در شرایط و زمان و مکانی زن شدم که هر رفتار و کردارم نشانی از اخلاقیات جامعه ام است. به همین دلیل با ظرافتی هر چه تمام تر مورد واکاوی قرار می گیرم! من در زمانه ای زن شدم که حتی قبولی ام در کنکور دانشگاه ها باعث تعجب کارشناسان و مسئولین و مححقان شد و سمینارها و همایش های بسیاری برای آسیب شناسی این پدیده نوین هر روز در گوشه ای برگزار می شود. من در زمانه برچسب های رنگارنگ، که هر کدام نشان انحراف از جایگاه تاریخی ام است زن شدم... 

    مادرم راست می گفت شرایط را بر خودم سخت تر کرده بودم! فکر می کنم پانزده ساله بودم     که اولین برچسب نصیبم شد... 

    - تو شبیه دخترای دیگه نیستی! خواسته هات، رفتارهات، چرا آروم و قرار ندارِی؟! 

 شنیدن این جمله ها در پانزده سالگی برای عجیب بود... یعنی چه که شبیه دخترهای دیگر نیستم؟! نه! دلم نمی خواست شبیه دخترهای دیگر، نباشم. تمام سعی ام را کردم که شباهت هایم را ثابت کنم! سخت بود، با این حجم  سوالاتی که داشتم، چه می کردم؟! گویا کسی دلش نمی خواست به من بگوید چرا در تقسیم آزادی سهم من در خانه همیشه کم تر از برادرم بود. کسی دلش نمی خواست که به من اجازه دهد که فقط یک ساعت با دوستانم تنها بیرون بروم!  

ولی چاره ای نبود... گیجی ها، کج و معوجی ها و خواسته هایم را برای خودم و دفتر خاطراتم نگاه داشتم...

15، 16، 17، 18، 19، ... 

   نوزده ساله بودم ، بنابر اتفاقی که حاصل همه تلاش من برای شبیه سازی بود، همه پرسش ها و  شکاکیتم نسبت به بازی احتمالات که تمام آن سالها در دفتر خاطراتم پنهان کرده بودم بیرون جهیدند! آن اتفاق شبیه تمام اتفاقاتی بود که می توانست در نوزده سالگی رخ دهد! شرایط با وجود این که من تمام بازی هایش را پذیرفته بودم سخت تر شده بود!  تردیدهایم دیگر نه تنها پنهان نمی شدند بلکه فریاد می کشیدند... 

- بس کن پریسا تو که نمی تونی چیزی رو عوض کنی می تونی؟! این حرفا رو نزن! اصلا مگه تو مسئول همه اتفاقات اطرافتی! اصلا مگه... 

   دیگر با جان ودل تمام برچسب ها را می پذیرفتم.  حتی جایشان را بر اندامم تعیین می کردم! تناقضات، نا امیدی ها، افسردگی ها، و همه شبیه نبودن ها...  هنوز هم صفحات دفتر خاطراتم پر می شد هنوز هم ... ولی دیگر...

 و باز هم بازی احتمالات... 

  دانشکده علوم اجتماعی؛ دوستانی که آنها هم متهم به شبیه نبودن بودند؛ فاطمه و مارال...و همه شباهت های ما و درد و همدردی های ما که معمولا به همراه چای در بوفه دانشکده و یا در مسیر انقلاب بین ما تقسیم می شد.و من ...کم کم به همه شبیه نبودن هایم خو کردم. و به همه نا آرامی ها و بی قراری هایم و به همه ... و...  

 اردیبهشت 87 : جشن تولد بیست و چهار سالگی ... 

روزی که به همراه مارال از جشن تولد سه نفره مان بازمی گشتیم... 

- راستی پریسا یکی از بچه های ورودی 82، فکر نمی کنم تو بشناسیش بهم گفت توی یک موسسه گروه های مطالعاتی در حوزه زنان دارن، یکی از گروهاشون تازه قراره شروع بشه به من گفته اگه دوست داری بیا . میای بریم؟! 

-... خوب... چرا که نه! خیلی هم خوبه! مارال... 

و باز هم بازی...  

اردیبهشت 87 ، آشنایی با فروغ و گروه مطالعات زنان 5! 

واقعآ هدیه تولد خوبی بود و بهترین اتفاقی که می توانست در سال 87 بیفتد.. 

 ... 

 

آری مادر عزیزم قسمت من این بود که زن خلق شوم!  تمام سالهای گذشته، دفتر خاطراتم، حضور 5 ساله ام در کنار دوستانم و تولد بیست و چهارسالگی ام در اردیبهشت 87 ، این را به من ثابت کردند...

 

 

پریسا

قتل ناموسی، خشونت عریان

سه شنبه 6 اسفند ماه سال 1387


برای لیلا، دختری که در فرار همیشگی از مقتول شدن، از سایه خود هم می ترسید...

قتل‌های ناموسی، به قتلهایی اطلاق می‌شود که با انگیزه‌ی حفظ ناموس توسط خویشاوندان نزدیک زن، به دلیل برقراری رابطه با مردی خارج از خواست خانواده یا حتی مورد تجاوز قرار گرفتن از سوی مردی دیگر، انجام می‌شود. قربانیان این گونه قتل‌ها، اغلب زنان و دختران و یا مردانی که با آنها رابطه داشته و یا به آنها تجاوز کرده‌اند هستند.

بر اساس آمارهای سازمان ملل سالانه 5000 زن و دختر در اثر قتل‌های ناموسی به قتل می‌رسند. اگر چه بیشتر این قتلها در کشورهای جهان سوم واقع می شود اما محدود به این کشورها نیست.

ادامه مطلب ...

آخرین پنجشنبه اگر فرزند دختر دارید

شنبه 19 بهمن ماه سال 1387


پنجشنبه هفدهم بهمن ماه جلسه ما طبق روال هفته های گذشته با صحبت از جدیدترین اخبار دو هفته گذشته آغاز شد.قدم بعدی  انتخاب کتابی بود که باید برای هفته آینده بخوانیم . کتابهای زیادی از طرف فروغ و بقیه معرفی شدند و در نهایت کتاب معایب الرجال برای هفته بعد انتخاب شد.   

 بعد از گذشت ۴۵دقیقه رفتیم سراغ کتاب اگر فرزند دختر دارید. این هفته فصل ۳و ۴ اگر فرزند دختر دارید مورد بحث بود.فصل سوم این کتاب درباره بازی ها اسباب بازی ها وادبیات کودکان است. نویسنده معتقد است انتخاب اسباب بازی های متفاوت دختران و پسران نه از طرف خود آنها بلکه به اجبار و از طرف والدین و اطرافیان صورت می گیرد.درباره کتاب های درسی و ادبیات کودکان نیز نیز نظریات جالبی در این کتاب مطرح شده نویسنده معتقد است این کتاب ها نقش زنان را بسیار کم رنگ وکم اهمیت جلوه میدهند در حالی که همواره کارهای مهم و دشوار بر عهده مردان است. 

گروه در این باره با نویسنده موافق بودند اما در مورد انتخاب اسباب بازیها در دوران کودکی اکثرا خود را دارای آزادی عمل بیشتریث میدانستند . 

در فصل چهارم درباره کودکستان ها وبرخورد متفاوت مربیان با دختران و پسران بحث میکند وبه این نتیجه میرسد که برخورد غلط مربیان ناآگاه باعث سرخوردگی دختران و از بین رفتن اعتماد به نفس در آنها میشود. که دوستان به اینکه این تبعیض ها به صورت فاحشی تاثیر منفی بر دختران میگذارد معتقد بودند و اینکه این برخوردها باعث سرکوب استعدادها وتوانمندیهای دختران میشود.  در اینجا موضوع افزایش هرساله دختران در دانشگاه مخصوصا در رشته های فنی مطرح شد. و اینکه این آمار نشاندهنده توانمندی های دختران و برابری های آنان در زمینه های تحصیلی و یادگیری مخصوصا در درس ریاضی است که کاملا برخلاف نظر عموم است. 

آخرین موضوعی که از طرف تعدادی از بچه ها مطرح شد این بود که حضور زنان در اجتماع و دادن برابری  که باعث کم رنگ شدن نهاد خانواده و ضررهای ناشی از آن در غرب شده به دولت وآنان که در راس امور هستند این حق را خواهد داد که با جنبش های زنان به مخالفت برخیزند در این شرایط پاسخ و توجیه ما در این باره چه باید باشد؟؟چگونه میتوان جامعه ودولت را مجبور کرد  هزینه های این تحول وجنبش را بپردازد ؟؟

 

منا

فمینیسم چیست؟ فمینیست کیست؟

دوشنبه 14 بهمن ماه سال 1387


فمینیست در اصطلاح امروزی شخصی را گویند که طرفدار نسوان بوده از حقوق حقه آنان مدافعه می کند. برای تهوین احتیاجات و اصلاح وضعیات انفرادی و اجتماعی آنان مجاهدت می وزرد به عبارت اخری، پیرو و سالک مسلک «فمینیسم» می باشد.

فمینیسم بر دو نوع است: یک عده طرفداری از نسوان را از نقطه نظر منافع و خطوطات شخصیه خودشان تلقی نموده در پیش معبوده نساء زانوی پرستش به زمین می گذارند؛ طریق ثنا خوانی و مداهنه پیش می گیرند و از روی کمال تعبد، عواطف ردیه و احترامات سخیفه را که ممکن است در زنان موجود باشد، نوازش می کنند و می ستایند. برای تکمیل اسباب گمراهی ایشان درصدد گشودن راههای جدید و ایجاد ظلالتهای نو به نو می آیند...

اصل فمینیسم یعنی طرفداری واقعی از نسوان به کلی غیر از این است. مدافعین صمیمی حقوق زنان، فقط آسایش و استراحت مادی و معنوی خود زنان را در نظر می گیرد، جد و جهد می ورزد که وضعیت حیاتیه آنان را در توی خانواده و در خارج آن به هر صورت در آغوش هیئت جامعه، اصلاح و تصحیح نموده با قوانین موضوعه، حمایت کل از استقلال مادی و معنوی زنان به عمل بیاورد. آنان را به طرف یک تکامل هر چه تمام تر و یک سعادت ممکن الحصول ارشاد و هدایت نماید. بنابراین فمینیست حقیقی فضائل حمیده نسوان را تشویق و تشجیع کرده، از ضعف و ناتوانی های آنان متالم می گردد و در اصطلاح معایب ایشان از هیچ  نوع فداکاری کوتاهی نمی ورزد...

فمینا (تقی رفعت)

روزنامه تجدد،18 فروردین 1299ه.ش.


فروغ